کروکی ،یعنی معصومیت،یعنی نمی دانم و می جویم،یعنی پذیرای آنچه هستم که به سوی من می آید.
می بینم،می کشم،همنوا می شوم و می آفرینم آنچه را خدا آفریده.
نقطه می گذارم در هرجا،بعد اولین مقصد و بدان میرسم با خودم،با وجودم،غلط یا درست.می پیمای،نه ناقص که کامل،که مهم عمل کردن است،مهم همنوا شدن است.
در هر حال فرقی نمی کند،تو موفق نخواهی شد مانند آن را بیافرینی و آگر بیافرینی آن بوده است.تو کاری نکرده ای،پس خودت باش.گوش کن؛حرفت را بزن،و تمام کن.درست یا غلط مهم نیست،بگذار نسیم زندگی،وارد کارت شود.آن را خالی بگذار تا به واسطه ی روح انسان ها پر شود و شکل بگیرد.
خط را و نقطه را زندگی کن.بله؛نکش،زندگی کن؛که هر لحظه زندگی است.
هر خط . هر نقطه زندگی است،نه در پی چیزی،نه برای چیزی.
خود را رها کن،با حوصله،بدون ترس،با قدرت و مقتدر و آزاد باش و لذت عضویت در جهان هستی،لذت مخلوق بودن را با وجود خود دریاب.
به زیبایی بنگر،آنها را لمس کن و حس کن.سعی نکن مردم را مجبور کنی از چشم تو به آفریده ها نظر افکنند و از نگاه تو جهان را زندگی کنند.با قلب خود و با حرکت خود سفر کن.با مردم زندگی کن.روی زمین،در کنار خانواده،مردم و طبیعت.
خط بکش.نه برای خط کشیدن،نه برای ثبت چیزی،نه برای اثبات چیزی،فقط خط بکش،تا زندگی کنی طبیعت را،جهان را و مردم را.
ببین و دوباره ببین.بکش و دوباره بکش و نخواهی یافت،تفاوتی بین خط با خط؛بین انسان با انسان،بین فقیر و غنی؛بین سیاه و سفید،بین رنگ با رنگ.
و حال می توانی دوست داشته باشی و همراه باشی.
دریاب آنچه را دیده نمی شود،و بکشآنچه را کشیده نمی شود،نیستی را بکش،تا هستی را دریابی.تا هستی را بشناسی.تا خدا را ببینی.
بیندیش و به فرجام و به فرجام آنچه گذشته و به حال رسیده و نرسیده و به خال برس و در اینجا باش تا درست باشی تا باشی.
خط را رها کن،نقطه را رها کنفخود را رها کن که همه بهانه است،فقط ببین و دریاب
فچه فرقی دارد،از تو چیزی به یادگار بماند.آن هنگاه که شکوفه ی درخت گیلاسهنوز هست،آب جاری است و کوه صبور و مقتدر در زیر پای مردم فتح می شود.
بو کن نسیم را،بپوش آن را و غرق شو در نیستی آنچه هست.
مرتضی صدیق(مدرس دانشگاه علم و صنعت ایران)